جوان ثروتمندی نزد استادش رفت و از او برای زندگی نیک پندی خواست. استادش او را کنار پنجره برد و پرسید:پشت پنجره چه می بینی؟
ادم هایی که می ایند و میروند و گدای کوری که گدایی می کند.
بعد اینه ای بزرگی به او نشان داد و دوباره پرسید:در این اینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
- خودم را میبینم.
حالا دیگران را نمی بینی! اینه وشیشه هر دو از یک ماده اولیه ساخته شده اند { شیشه}
اما در اینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته است ودر ان چیزی جز خودت را نمی بینی